امیر همایونامیر همایون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

بزرگ مردان کوچک

امیرهمایون 7 ماهه شد

  ا امروز امیر همایون امروز  ٦ ماه رو تموم کرد و ٧ ماهه شد.  بقیه عکسها در ادامه مطلب.......   عزیز دلم 6 ماه و 10 روزگی خزیدن رو یاد گرفتی. دیگه حسابی قل میخوری وبه همه جا سرک میکشی. فریاد میزنی د ددددد دد. ما ما ما ما. با با با. فکر کنم از صدای خودت خوشت میاد. میتونی بشینی ولی زود خسته میشی. منم بخاطر کمرت بهت فشار نمی یارم. فکر کنم همین روزهام دیگه چهار دست و پا بری. بعضی از اسباب بازی هاتو میشناسی و وقتی اسمشونو میارم نگاهشون میکنی.دوتا دندون کوچولو هم  داری که یک روز مونده به شش ماهگی جوونه زدن و الان دیگه بزرگ شدن. در ضمن لبه قالی رو هم خیلی دوست داری و دائم نوش جان می کنی  ...
5 خرداد 1390

روز مادر مبارک

امروز چه روز بزرگیه. روز مادر و مادر چه واژه ارامش بخشی. انگار همین دیروز بود...... خودم یک دختر بچه کوچک بودم. مامانم معلم بود. وقتی میرفت سرکار احساس می کردم تمام انرژی و گرما و آرامش خونه رو باخودش میبره. و وقتی برمیگشت چه احساس آرامشی بهم دست میداد. آرامشی که هنوز با تمام وجودم احساس میکنم و می دونم این آرامش بزرگترین ارمغان یه مادر به بچه اشه.  مادر عزیزم دوستت دارم وامیدوارم صد سال زنده باشی. دلم برات تنگ تنگه................... و امروز من مادر دو فرشته آسمونی هستم و مادر بودن چه وظیفه سنگین و شیرینی است. وقتی علیرضا هنوز توی بغلم به آرومی به خواب می ره یا امیر همایون بادیدن من ذوق می کنه و دست و پا میزنه غرق شاد...
3 خرداد 1390

1 و2 ماهگی امیر همایون وتولد هفت سالگی علیرضا

اینم عکسهای یک ماهگی و دو ماهگی امیر همایون. امیر همایون 5/1 ماهگی از 4 جهت  به طرف صدا برمیگرده. یک ماهگی دو ماهگی جشن تولد علیرضا: 5 دی امیر همایون دو ماهه شد .6 دی علیرضا هفت ساله میشه.عزیزم دیگه واسه خودت مردی شدی............   دلم واسه بچگی هات تنگ شده. واسه اون روزی که برای اولین بار فهمیدم دارم مامان میشم. شیرینی اون لحظه ها هنوز تووی بند بند وجودم. نمیدونی چقدر دوستت دارم. الان که داری کم کم بزرگ میشی احساس نگرانی میکنم. دلم میخواد همیشه رابطمون نزدیک و صمیمی باشه.  دلم میخواد همیشه توی نگرانی ها، اضطرابها، ترسها و خوشحالیهات سهیم باشم. میدونم که این به خودم بستگی داره...
2 خرداد 1390

4و5 ماهگی امیر همایون

عزیز دل مامانی دیگه کم کم ورجه ورجه هات زیاد شده و آماده میشی که جهان اطرافتو کشف کنی......... اینم امیر همایون در 5/5 ماهگی   اینا کارهای جدیدی هستن که چهار ماهگی انجام میدی.. صدا های مختلفی رو از خودت در میاری و اونها را بهم می چسبونی در واقع داری آواز می خونی - معنی کلمه بخند رو می دونی و هر وقت بهت می گم بخند امکان نداره که نخندی - اشیای بغلتو از روی زمین بر میداری و نوش جان می کنی - به دقت به ورجه ورجه های داداشت نگاه می کنی و اونو با چشمات تعقیب می کنی. - روشن و خاموش شدن چراغ ها رو خیلی دوست داری و اونها رو هر جا که باشن پیدا می کنی. - دستات رو کامل بهم می چسبونی و به دقت به اونها نگاه می کنی و به شدت هم اونه...
2 خرداد 1390

عنوان نداریم چون عصبانیم

آخییی. دوربین دیجیتالمون از دست بابایی افتاد LCDش خراب شد.واسه همین نتونستم از 3و4و5 ماهگی امیر همایون عکس بگیرم. ولی 3 ماهگیرو فیلمبرداری کردیم 4 و 5 ماهگی هم توی دوربین عمه ژیلا و خاله سحر هست که باید سر فرصت ازشون بگیرم
2 خرداد 1390
1